ثانيآ اينكه فعاليت مطالعه، در پديده اي به نام كتاب به شدت مورد بهره وري قرار گرفته است زيرا ما به وسيله يك كتاب كوچك و محدود مي توانيم با مفاهيم و تصاوير عيني و ذهني فراواني چالش كنيم. در واقع كتاب، مفاهيم، تصاوير و تجربيات فراواني را به طور فشرده و ام پي تيري با حجمي كم و هزينه اي پايين در اختيار ما قرار مي دهد. در حالي كه اگر بخواهيم كوههاي آلپ را مطالعه كنيم بايد با صرف هزينه و وقت فراوان به نزد جناب كوه برويم و تازه فقط شاهد يك مفهوم به نام كوه باشيم. در حالي كه كتاب به شكلي سخاوت مندانه داده هاي فراواني براي چالش فراهم مي كند و به شكلي متواضعانه به نزد ما مي آيد اما اين مطلب مزاياي كتاب بود و نه دليل كتاب خواني.
چندين سوال در اين حوزه وجود دارد؟
يك- متون پس از مطالعه شدن چه مي شوند؟ و در كجا ساكن مي شوند؟ و چه اتفاقي براي انها مي افتد؟
دو- وقتي منظور كتابي را به طور خلاصه فهميديم چه اتفاقي مي افتد؟ و در واقع كتاب مي خوانيم كه چه بشود؟
سه-قصد و منظور آدميان از مطالعه چيست و آدميان چرا سراغ كتاب مي روند؟
چهار- معيار ما براي مراجعه به بعضي متون چيست؟ چرا بعضي كتاب ها زياد خوانده مي شوند ولي بعضي كتاب ها خوانده نمي شود؟ چرا كتاب هاي پوپر معروف است ولي هيچ كس گيوم دوشامپو را نمي شناسد و كتاب هايش را نمي خواند؟
آدميان غالبآ سرگرم اند و خود را به وسيله اي گول زده اند و حواس خود را از بعضي مسائل پرت كرده اند. درست است كه وجود حس كنجكاوي در انسان امري است كه همه بر آن اتفاق نظر دارند ولي ورود به دنياي كنجكاوي كار ساده اي نيست و همگان وقت و حوصله و ريسك پذيري وارد شدن به دنياي كنجكاوي و معرفت را ندارند و ترجيح مي دهند وقت خود را بيشتر با كار و تفريح و رستوران بگذرانند و اما انسان هاي كنجكاو همواره خود را درگير چالش با هستي مي كنند كه اين امر در فرايندي به نام مطالعه خود را بروز مي دهد و جالب اينكه مطالعه نيز براي آنها نوعي سرگرمي مي شود و آنها را به خود مشغول مي كند و البته چقدر خوب است كه ميان اين همه لهو و لعب ها و لغو ها و عبث ها، سرگرمي انسان كتاب باشد. در واقع انسانهاي كنجكاو با يك تير دو نشان مي زنند : هم وقت خود را پر مي كنند و هم حس كنجكاوي خود را ارضا مي كنند. اما باز سوالي اينجا مطرح مي شود كه چرا انسان، كنجكاو است؟ راحت ترين جواب اين است كه بگوييم كنجكاوي، ذاتي انسان است و انسان كنجكاو است چون كنجكاو است. ولي من اين سوال را به اين شكل جواب مي دهم كه انسان كنجكاو است چون گمشده اي دارد و فرق فضولي با كنجكاوي در همين نقطه است. فعاليت فضولي بدون هدف و كور انجام مي شود و شخص فضول در واقع به دليل نوعي بيماري و بدون هيچ دليلي مي خواهد در همه جا سرك بكشد و فضولي براي وي نوعي فعاليت سرگرم كننده و تفنني صرف محسوب مي شود كه فقط اوقات او را پر مي كند ولي كنجكاوي فعاليتي است هدفمند. انسان كنجكاو، گمشده اي دارد كه در پي آن است. انسان فضول سوالي ندارد ولي انسان كنجكاو سوالاتي دارد و اصولآ وجود پديده اي به نام ((سوال)) يعني اينكه انسان مدام احساس مي كند كه چيزي را گم كرده است.
پس در مورد مطالعه، هم نظريه سرگرمي و هم نظريه كنجكاوي مي توانند صحيح باشند اما نكته اي كه نبايد فراموش كرد اين است كه آدميان درون شبكه قدرت قرار دارند و قدرت بر آنها اعمال نفوذ مي كند در نتيجه كتاب ها و متوني بيشتر خوانده مي شوند كه توسط شبكه قدرت داراي اهميت فراواني معرفي مي شوند و كتاب هايي خوانده مي شوند كه شهرت بيشتري دارند. گرچه بسياري از شهرت مندان، فاقد قدرت بوده اند و برخي قدرتمندان، گمنام زيسته اند ولي رابطه قدرت مندي و شهرت مندي همواره رابطه اي گرم و صميمي بوده است و اين گونه است كه كتاب با قدرت ارتباط مي يابد و نتيجه اين چيزي نيست جر رابطه دانش با قدرت. اصولآ گفتمان ها توسط وفاق جمعي از دانشمندان ايجاد مي شود آنها با اتحاد با هم و تشكيل يك گروه فكري و با تاييد كردن و نقل قول كردن مدام از يكديگر سعي در تسلط گفتمان خود دارند و اصولآ يك گزاره علمي چيزي نيست جز گزاره اي كه عده اي از دانشمندان همسو و صاحب هژموني فكري آن را مورد وفاق قرار داده اند. اجماع روشنفكران گفتماني را غالب مي كند و نويسندگان تحت لواي آن گفتمان كتاب مي نويسند و قلم مي زنند و متون فراواني توليد مي كنند جهت عرضه در بازار تقاضاي سرگرمي و كنجكاوي. درست است كه انتخاب كتاب براي مطالعه فرايندي اتفاقي است اما اين اتفاق درون ساختارها و شبكه قدرت رخ مي دهد. پس علاوه بر نظريه سرگرمي و كنجكاوي بايد نظريه قدرت را نيز لحاظ كرد.
تا اينجا سعي كردم به اين سوال جواب بدهم كه چرا آدميان به سراغ كتاب مي روند و چرا سرغ برخي كتاب هاي خاص مي روند. اما دو سوال ديگر نيز وجود داشت : اينكه وقتي متني را مطالعه كرديم چه اتفاقي براي آن متن مي افتد و اينكه وقتي متني را مطالعه كرديم و منظور و مفهوم آن را درك كرديم چه اتفاقي در ذهن ما مي افتد؟ مسلم است كه ما تمام كلمات و جملات كتاب را به خاطر نمي سپاريم واصلآ شايد فراموش كرده باشيم كه چه كتاب هايي خوانده ايم و يا اگر از ما بپرسند فلان كتابي كه دو سال پيش خوندي در چه مورد بود شايد نتوانيم به خاطر بياوريم ولي اين بدان معنا نيست كه آن مطالعات بي ثمر بوده و كاملآ به فراموشي سپرده شده اند آري اگر به شكلي سطحي و ظاهري كتابي را خوانده باشيم مطمئنآ سريعآ آن را فراموش خواهيم كرد و چنانچه قبلآ گفته ام در اين صورت مطالعه اي رخ نداده زيرا مطالعه (بر وزن مفاعله) پديده اي است دو طرفه و نوعي درگيري و چالش است بين ذهن و متن. ثمره همه مطالعات ما ورزيده شدن ذهن است. در فرايند مطالعه كتاب را ((كمثل الحمار يحمل اسفارا)) بر دوش نمي كشيم بلكه مطالعه باعث شده است كه اتفاقي در ذهن ما بيفتد و مهم همين اتفاق است نه جملات و داستانهايي كه مي خوانيم و حفظ مي كنيم و فراموش مي كنيم و من فكر مي كنم ثمره اين تاثيرات خود را در قدرت تجزيه و تحليل ذهني انسان نشان مي دهد. انساني كه به معني واقعي كلمه درگير چالشي به نام مطالعه بوده است ديگر نگاهي ساده و گذرا به پديده ها ندارد بلكه هر پديده اي برايش لايه هاي متعددي مي يابد كه بايد موشكافانه و عميق مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد. به طور مثال يك فرد بي مطالعه وقتي با پديده اي به نام ترافيك مواجه مي شود بدون تجزيه و تحليل مسائل تاريخي و جغرافيايي و فرهنگي و اعتقادي و اقتصادي آن را تقصير حكومت مي داند.
پس به طور خلاصه در پاسخ به اين سوالات مي توان اين گونه توضيح داد كه :
انسان بايد وقت خود را پر كند و سرگرم باشد براي ايجاد سرگرمي سراغ ارضاي نيازهاي خود مي رود و يكي از اين نيازها نياز به دانستن و كنجكاوي است و شبكه قدرت با تبليغ و دم دست قرار دادن بعضي كتاب ها به اين نياز پاسخ مي گويد. و همچنين ثمره مطالعه وسيع تر شدن فضاي ذهني و عميق تر شدن لايه هاي فكري و آشنايي با متغير هاي گوناگون در تحليل پديده هاست. شايد كلمات و جملاتي را كه خوانده ايم فراموش كنيم ولي اثري كه آن كلمات بر ذهن ما گذاشته اند از بين نمي رود.
نظرات شما عزیزان: